افسانه ی مادر کامل! مادر کافی باشیم یا مادر کامل؟!
تجربه مادر بودن بسیار پیچیده و گیجکننده است! ما فرزندان خود را با تمام وجود دوست داریم و میخواهیم والدین کاملاً کاملی باشیم، زیرا میخواهیم فرزندانمان دوران کودکی کاملاً خوب و کاملی داشتهباشند. ما نمیخواهیم چیزی به آنها صدمه بزند اما گاهی اوقات، بعد از فشار کاری طولانی مدت، روابطمان با فرزندمان به طور مطلوب پیش نمیرود، گاهی اوقات کودکانمان بیتاب میشوند و نمیدانیم چگونه او را آرام کنیم و این چنین میشود که احساس خوبی نسبت به خود نداریم.
در همان زمان، صدای درونی انتقادی ما که همیشه آماده حمله برای هرگونه کاستیهای ما به عنوان والدین است به ما می گوید:”شما از مادر / پدر خودتان بهتر نیستید! آیا فکر میکردید متفاوت خواهید بود؟ خوب، شما نیستید، شما به همان اندازه بد هستید!” اعتماد به نفس ما در حال حاضر ناامیدکننده است؛ اما این نوع جملات درونی ما را به پرتگاه نفرت و شک میاندازد و احساس گناه گریبانمان را میگیرد.
اما واقعیت چیز دیگری است. این یک هدف غیرممکن است که ما والدی کامل و بینقص باشیم. ما همه انسان هستیم و این بدان معناست که از نظر طبیعت ناقص هستیم. اما میتوانیم برای خود و انسانیت خود شفقت و دلسوزی داشتهباشیم. ما میتوانیم بهترین تلاش خود را انجام دهیم، با دانستن اینکه اشتباه خواهیم کرد. در حالی که به تلاش های خود احترام میگذاریم، از محدودیتهای خود آگاه باشیم. ما میتوانیم هرگونه پارگی عاطفی را که اعمال ما ایجاد کردهاست ترمیم کنیم و به تلاش خود ادامه دهیم.
عبارت مادر خوب کافی، اولین بار در سال ۱۹۵۳ توسط دونالد وینیکات، روانکاو بریتانیایی به کار رفت. وینیکات، هزاران کودک و مادر را زیر نظر گرفت و به این نتیجه رسید که نوزادان و کودکان از داشتن مادری که در برخی ابعاد فرزندپروری شکست میخورد، منفعت میبرند (منظور ما شکستهای بزرگ مانند آزار کودک، بیتوجهی و امثال این نیست). اما لازم است بدانیم، روند تبدیلشدن به «مادر به قدر کافی خوب» در طول زمان رخ میدهد.
وقتی فرزندمان نوزاد است، سعی میکنیم دائما و همیشه در دسترس او باشیم و به نیازهایش به صورت آنی پاسخ دهیم. به محض اینکه گریه میکند، او را شیر میدهیم یا پوشکش را عوض میکنیم. به عبارت دیگری، هر کاری انجام میدهیم که حالش بهتر شود. این امر اهمیت دارد، زیرا به کودک نشان میدهد که امن است و از او مراقبت میشود.حقیقت این است که ما نمیتوانیم این سطح از توجه و مراقبت از فرزند را تا همیشه حفظ کنیم. اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم اصلا نباید این طور باشد. وینیکات بر این باور است که بهترین مادر، «یک مادر به قدر کافی خوب» است. کودک لازم دارد که گاهی والدین اجازه دهند آنها اشتباه کنند تا زندگی در دنیای پر از نقص را یاد بگیرند. کودک باید از طریق تجربه یاد بگیرد که جهان جای سختی است و گاهی ناامید میشود، یا همه چیز طبق میل او پیش نمیرود. اما با همه اینها باز هم حال او خوب است.
اگر کودک این تجربه را نداشتهباشد و تمام خواسته هایش هر بار برآوردهشود، توانایی مدیریت چالشهای ناخواسته را نخواهند داشت؛ کودک یاد نمیگیرد که ناامید شدن، عصبانی شدن و غمگین بودن اشکالی ندارد. یاد نمیگیرد که زمان و زندگی دردناک است. به عبارت دیگر، انعطافپذیر شدن کودک، هدیه مادر کافی بودن است. یک مادر کافی همچنان به نیازهای فرزندانش توجه دارد. اما با پایینتر آوردن استاندارهای فرزندپروری، کودک باید مهارتهای خود را سازگار کرده و توسعه دهد تا از پس ناامیدیهایش برآید. البته این بدان معنا نیست که با شروع دبستان، کودک را در جاده زندگی پیاده کنیم و برای او آرزوی موفقیت کنیم؛ نه، هنوز هم باید از فرزند مراقبت کرد. این بدان معناست که فضا و انعطافپذیری کافی برای بروز اشتباهات و محدودیتهای واقعی در زندگی و تواناییهای فرزندپروری وجود دارد.
حال بیایید، نگاهی به ویژگیهای مادر خوب و مادر کافی بیندازیم:
ویژگی های مادر کامل و مادر کافی:
مادر کامل | مادر کافی |
· هر لحظه از کودکش مراقبت میکند.
· حتی یک لحظه از او غافل نمیشود. · خود را وقف کودک میکند و در سختترین لحظه زندگیش نیز خواستههای کودک را در اولویت قرار میدهد. · قبل از آنکه فرزند خواستهای داشته باشد، آن را برآورده میکند. · اجازه نمیدهد کودک از خودش دفاع کند و مشکلاتش را همیشه سریع رفع میکند. · کودک به شدت به والدین وابسته است. · کودک فرصتی برای شناخت و کشف به تنهایی ندارد. · بدون مادر احساس تنهایی و خطر میکند و احساس میکند نمی تواند با خطر روبهرو شود. · مادر کامل، همزمان نقش پلیس، معلم، آشپز، قاضی، راننده و ارائهدهنده خدمات را بازی میکند. · مادر هیچوقت احساس آرامش ندارد و عملا فشار زیادی برای مراقبت از کودک و ایده آل بودن روی او وجود دارد. |
· کودکش را بیقید و شرط دوست دارد.
· او را تشویق میکند، اما به موقع بیتوجهی میکند و خواستههای فرزندش را نادیده میگیرد. · به خود و همسرش توجه دارد. · برای تفریح و شادی کل خانواده برنامهریزی میکند. · زمانی را به تفریح خود اختصاص میدهد. · به کودک کمک میکند که مشکلاتش را بشناسد و خودش آنها را حل کند. · مادر حضور دارد، اما حضورش به قدری پررنگ و مداخلهگر نیست که کودک احساس ناکامی کند و فرصتی برای خلاقیت نداشتهباشد. · حضور امنش به کودک شجاعت رویارویی با خطر را میدهد. · مادر کافی نقش ناظر را دارد و از امنیت محیط برای کودک اطمینان حاصل میکند |
چطور می توان مادر کافی بود؟
این چند نکته را فراموش نکنید.
- خودتان را دوست داشتهباشید و قبول داشتهباشید.
- به فرزندتان اجازه ابراز نظر بدهید. شاید با نظر او موافق نباشید، اما با گوشدادن به حرفهایش و دادن فضا برای ابراز نظر، مسیر پیشرفت و اعتماد به نفس را برایش هموار میکنید.
- نگران حرفهای سایر والدین یا کارهایی که انجام میدهند، نباشید. کاری را انجام دهید که برای خانواده خودتان خوب است. خوب و کافی.
- احساساتتان را نشان دهید، اما الگویی برای کنترل آن باشید. وقتی روز بدی داشتهاید، به فرزندتان بگویید که از چیزی ناراحت هستید و امروز کمی ساکتتر خواهید بود. این روش نه تنها مدیریت سالم خلقیات را به فرزندتان نشان میدهد، بلکه به او نشان میدهد که بدخلقی شما نتیجه انجام کار بدی توسط او نیست.
- یک زندگی شخصی جدا از فرزندتان برای خودتان درست کنید. به عبارت دیگر، تمام شادی و لذت زندگیتان را به فرزندتان محدود نکنید. او روزی بزرگ میشود و از خانه شما میرود؛ پس در عین اینکه در دسترسبودن برای فرزندتان اهمیت دارد، باید یک زندگی مستقل شامل دوستان، علایق و فعالیتهای مورد علاقه داشتهباشید.
- به بچه نیز استراحت بدهید. او نیز کامل و ایدهآل نیست. حفظ بچه در یک سطح از استاندارد بالا بیشتر از خوببودن به او آسیب میزند.
- بدرفتاری و آزارهای جزئی کودک را نادیده بگیرید. این کار از شکلگیری منازعه قدرت بین والدین و کودک جلوگیری میکند و به کودک فرصتی برای بهبود رفتارش میدهد.
نتیجه گیری
تصویر مادر کامل و بینقص به سرکوبی احساسات غم، خشم و ناراحتی منجر میشود که همین مسئله باعث میشود در طولانیمدت به آسیبهای روحی مبتلا شوید. بر خلاف زمانی که تصور میکنید باید مادری بینقص باشید و از مشورت با دیگران احساس شرم و ناراحتی میکنید؛ اگر بپذیریم که نواقصی وجود دارد، راحتتر به ایجاد یک مسیر درست برای فرزندپروری سالم اقدام میکنید.
یادآوری این نکته حائز اهمیت است که بچههای ما به ما نیاز دارند تا واقعبینانه با آنها درارتباط باشیم. آنها باید ما را به عنوان یک شخصیت معتبر ببینند و بشناسند. و برای ایجاد چنین احساسی باید توسط یک شخص واقعی در ارتباط باشند؛ که تماس واقعی با کودک فقط هنگامی اتفاق میافتد که والدین احساسات خود را صادقانه ابراز کنند.”بچه های ما باید ببینند که چگونه ما با اشتباهات خود مقابله میکنیم؛ زیرا کودکان رفتار والدین خود را الگوبرداری میکنند.”
بهتر است که بپذیریم مادر کافی بودن خیلی پیچیده است و بهتر است به تعادل در این زمینه برسیم. از تصاویر مادر کامل در رسانههای اجتماعی زندگی خانوادگی، فاصله بگیرید و از آرزوی تصاویر و ایدهآل های ساختگی دست بردارید. قدم به دنیای واقعی با همنوعان خود بگذارید که حتی با وجود نقص، به اندازه کافی خوب هستند. پیگیری این هدف که والدین باید انسانهایی کامل و دور از خطا باشند؛ به آنها این پیام را منتقل میکند. که باید بچههای کاملی باشند؛ به عنوان اثبات این که ما والدین کاملی هستیم. اما اگر انسانیت خود را بپذیریم ما متوجه خواهیمشد که نه تنها والدین به اندازه کافی خوب هستند بلکه فرزندانمان به اندازه کافی بچه خوبی هستند.