بررسی فیلم در جستجوی خوشبختی
The Pursuit Of Happyness
به دنبال خوشبختی یا در جستجوی خوشبختی ، نمایشگر روزهای سخت زندگی کریس گاردنر ( Chris Gardner ) میلیاردر آمریکایی است. این فیلم درام به کارگردانی گابریل موچینو ( Gabriele Muccino ) و بازی درخشان ویل اسمیت ( Will Smith ) در سال ۲۰۰۶ بر روی پرده سینما رفت. در جستجوی خوشبختی موفق به کسب نمره ۰/۸ از سایت imdb شده و همچنین ویل اسمیت برای نقشآفرینی در این فیلم، نامزد کسب جایزه اسکار برای بهترین بازیگر نقش اول مرد شدهاست.
احتمالا در جستجوی خوشبختی تنها فیلمی که شما در ژانر موفقیت یا سبکهای مشابه نگاه کردهاید، نیست؛ اما این اثر از چند لحاظ در نوع خود منحصر به فرد محسوب میشود. مهمترین وجه تمایز در جستجوی خوشبختی با سایر فیلمهای مشابه نوع روایت داستان است. دیدن بخش کوچکی از سختیها و مشقتهای افراد در راه رسیدن به موفقیت، در این گونه فیلمها برای ما تبدیل به عادت شدهاست. اما ویژگی جالب در جستجوی خوشبختی این است که شخصیت اصلی فیلم، از همان ابتدا تا انتها در حال دویدن، تلاشکردن و شکستخوردن است.
در نهایت هم کارگردان برای نشاندادن ماحصل این تلاشها و دوندگیها، به نوشتن چند خط از شرایط کنونی زندگی کریس گاردنر در انتهای فیلم بسنده میکند. به نظر میرسد که این نوع روایت، بسیار نزدیکتر از روشهای دیگر (روایت) به زندگی واقعی افراد است. مسئلهی دیگری که بر ارزش در جستجوی خوشبختی افزوده، برانگیختن حس همزادپنداری در مخاطب است. کارگردانی قوی و بازی بینظیر ویل اسمیت باعث میشود که ما در جای جای فیلم، غم و ناامیدی را عمیقا تجربه کنیم. حتی شاید در سکانسی که کریس مجبور میشود شب را به همراه پسرش در دستشویی مترو بخوابد، ما هم پا به پای شخصیت اصلی فیلم اشک ریختهباشیم. پس با توجه به مطالب ذکر شده، نمیتوانیم در جستجوی خوشبختی را یک فیلم معمولی بدانیم.
خوشبختشدن و راههای رسیدن به آن همیشه یکی از دغدغههای اصلی هر انسانی بوده و هست. همه دوست دارند که طعم شیرین خوشبختی را در زندگی بچشند. اما در نهایت افراد کمی هستند که موفق به تجربه کردن این احساس میشوند. اگر بخواهیم یک راست برویم سر اصل مطلب، باید بگوییم که خوشبختی تا حد بسیار زیادی بستگی به نگرش هر فرد نسبت به زندگی، خودش و اطرافیانش دارد. خوشبختی از درون انسان سرچشمه میگیرد. بنابراین عوامل شخصیت زیادی میتوانند در رسیدن به این مهم دخیل باشند. در جستجوی خوشبختی به وسیلهی به نمایشگذاشتن شخصیت کریس گاردنر میتواند الهامبخش بسیار خوبی برای هر کدام از ما باشد.
ما در ابتدا قصد داریم به جامعترین مفهومی که از فیلم برداشت میشود بپردازیم؛ سپس به سراغ موارد جزئیتر برویم. به نظر میرسد اصلیترین پیام در جستجوی خوشبختی این باشد که شخصیت اصلی داستان، یعنی کریس گاردنر نه تنها تسلیم شرایط سخت زندگی و مسائل محیطی پیرامون خود نشد، بلکه توانست با تکیه بر قدرت اراده و انتخاب خود، بر شرایط چیره گردد.
در نگاه اول این مسئله ساده به نظر میرسد. اما اگر اندکی دقیقتر نگاه کنیم، متوجه میشویم که بسیاری از ما در برابر سختیها و مشکلات زندگی یا سر تسلیم فرود میآوریم یا اینکه تمام بدبختیهایمان را گردن دیگران میاندازیم. اگر دوباره فیلم را نگاه کنیم، میفهمیم که هیچکدام از این واکنشها از شخصیت کریس در فیلم سر نزد. او فقط جنگید. لحظهای دست از تلاش برنداشت. یکی از شروط لازم برای رسیدن به خوشبختی درک و در نهایت عملکردن به همین قاعده است. این کار که ما بنشینیم و دائم خانواده، اطرافیان، جامعه، مسئولین و .. را سرزنش کنیم، از دست هر کسی برمیآید؛ اما کمتر کسی شجاعت این را دارد که مسئولیت اشتباهها و انتخابهای غلطش را بر عهده بگیرد و شروع کند به ساختن خودش و زندگیش. موضع منفعلانه گرفتن در برخورد با مسائل، سادهترین و بزدلانهترین روشی است که هر کس میتواند اتخاذ کند. خوشبخت شدن هزینه دارد و هر کس باید بپذیرد که هزینههای آن را بپردازد.
امروزه انتخاب واژهی آشنایی برای کسانی است که در زمینهی نظریههای رواندرمانی و مشاوره مطالعه دارند. تقریبا تمام رویکردهای جدید تاکید اساسی بر قدرت انتخاب و اختیار انسان دارند. اغلب ما تا حدودی با ویلیام گلسر و تئوری انتخابش آشنایی داریم. واژهی انتخاب با ظهور ویلیام گلسر و رویکرد واقعیتدرمانی بیشتر در ادبیات روانشناسی شهرت یافت؛ اما برای بهتر فهمیدن این موضوع بهتر است سری به نظریات وجودگراها بزنیم. چرا که اگزیستانسیالیستها از منظر فلسفه به این مسئله نگاه کردهاند.
اگر شما به یک مشاور وجودگرا یا واقعیتدرمانگر مراجعه کنید، بیشک یکی از مواردی که در همان جلسات ابتدایی به آن پرداخته خواهد شد، مسئولیتپذیری و انتخاب است. این مشاورین سعی دارند این آگاهی را در مراجع به وجود آورند که افسار زندگی هر کس دست خودش است. مفهومی که به وضوح در این فیلم قابل مشاهده است.
زمانهایی را که کریس شکست میخورد را به یاد آورید. وقتی نتوانست دستگاه را بفروشد، وقتی همسرش از او جدا شد، وقتی صاحبخانه جوابش کرد، وقتی مجبور شد با آن سر و وضع به مصاحبهی کاری برود، وقتی جا برای خوابیدن به همراه پسرش نداشت و … در همهی این موقعیتها کریس میتوانست تسلیم شود. اما او کار ارزشمندتر و صد البته سختتر را انجام داد. این جاست که بهتر به حرف فردریش نیچه (یکی از شخصیتهای اصلی اگزیستانسیالیسم در تاریخ فلسفه) پی میبریم که گفت: آنچه مرا نکشد، نیرومندترم میسازد
علاوه بر ویژگی فوق، کریس خصایص تحسینبرانگیز دیگری هم دارد که لازم به ذکر است. او در برخورد با مردم، به شدت محترمانه رفتار میکند، بیشتر اوقات لبخند بر لب دارد، از وقتش نهایت استفاده را میبرد، اجازه نمیدهد دیگران به وی بگویند نمیتوانی، وقتی به آدمهای پولدار و موفق میرسد، به جای اینکه حسرت بخورد به خودش میگوید چرا من نتوانم مثل آنها عمل کنم؟ و در نهایت اینکه دارای روحیه مثبتنگر است.
مصاحبهگر: اگر یک نفر برای مصاحبه بیاید، در حالی که لباس رسمی به تن ندارد و من استخدامش کنم، تو چه میگویی؟
کریس: میگویم شاید شلوار قشنگی داشتهباشد!
بنابراین کریس گاردنر یک شخصیت معمولی ندارد و برای موفقشدن هم شخصیت معمولی داشتن کافی نیست. نکتهی دیگری که در فیلم قابل بررسی است، برخورد لیندا (همسر کریس) با او است. لیندا به جای این که در این شرایط سخت، در کنار همسرش قرار گیرد و به او آرامش و اطمینانخاطر بدهد، دائم در حال جدل است. تحقیر میکند، زخم زبان میزند، سرزنش میکند و در نهایت هم از او جدا میشود. شاید اگر صبر بیشتری پیشه میکرد و رفتار بهتری از خود بروز میداد، این حجم از سختی بر کریس تحمیل نمیشد. اما با این حال باز هم کریس همسرش را ملامت نکرد و فقط بر هدف خودش تمرکز کرد.
در انتها قصد داریم این نوشته را با معروفترین دیالوگ این فیلم به پایان برسانیم.
« هیچوقت نذار کسی بهت بگه نمیتونی کاری رو انجام بدی. حتی من. تو یه رویا داری که باید ازش مراقبت کنی. مردم نمیتونن خیلی از کارا رو بکنن و میخوان که تو هم نتونی. اگه یه چیزی رو میخوای باید تا آخرش بری. »
با سلام. در این فیلم فاصله طبقاتی در یک کشور ۱۰۰ درصد سرمایه داری مثل آمریکا به زیبایی به تصویر کشیده شده است و ضمنا نسبت به هر دو قشر پولدار و فقیر بسیار محترمانه عمل شده است. سکانس بسیار زیبایی هست وقتی که آن انسان پولدار ویل اسمیت درب خانه اش آمده او و پسرش را برای دیدن فوتبال آمریکایی به وی آی پی استادیوم می برد و کلی بچه ها حال میکنند و نشان میدهد که برخلاف برخی فیلمها که آدمهای پولدار همیشه بد رفتار میکنند اینجا میتوانند خیلی عادی و با انصاف رفتار کنند و فقیرها هم همیشه در حال کندن از پولدارها و یا پر از عقده نسبت به پولدارها نیستند.
از دیدگاه من اسمیت یا گاردنر یا اعظم یا هر بازیگر این نقشِ پر تکرار به انحاء مختلف ، شاید انتخاب و اراده از خودش نشون بده و پیش بره بسوی خوشبختی! ولی رسیدن یا نرسیدن بهش که ممکنه برای هرکسی مفهوم و معنایی داشته باشه فراتر از پول ، ثروت پویایی و تحرّک و نشو و نمایی ست که شکل میگیرد تا بذر و دانه سر از تاریکی و سختی و سردی بیرون بزنه و در مقابل نور و روشنایی جوانه بزنه و به سکون و آرامش (ذات خوشبختی) برسه که او رسید .
به حرکت خودم فکر می کنم ، حرکتی شبیه مارپیچ و زیگزاگ … و اینکه نویسنده ی فیلمنامه ی من چقدر توانایی برای پیش رفتن و از سر گذراندنِ چالش ها رو میده یا داده
میتونم قلم رو بردارم و بقیه ش رو خودم بنویسم
یا داده دستمو هنوز دست و دلم می لرزه واسه لغزاندنش روی صفحه و صحنه ی زندگی…
مات و مبهوت به اطرافم نگاه می کنم و کاغذ خط خطی شده ای که با سه نقطه ، ناتمام است و هنوز سیاه نشده …
اراده و انتخاب …
لبخند ، احترام ، تسلیم نشدن ، مثبت اندیشی …. کلید واژه های سبز روشن!
به نظر من ویل اسمیت عزت نفس بالایی داره وگرنه چرا مثل بقیه نمیگه بیخیال حالا پول ندارم تو ی آلونک زندگی میکنم
یا مثل خیلی معتادای دیگه که عین نعشه کف خیابون میخوابن دستشونو جلو اینو اون دراز میکنن کسی هم بهشون چیزی بگه یا بزنتشون براشون مهم نیست وایمیستن نگاه میکنن یا کارتون خوابا که هرجایی میخوابن
چرا اون مثل اونا نبود بگه حالا ی شب تو دستشویی خوابیدم
از این به بعد همینجا میخوابم
اصلا میخوام همین مدلی زندگی کنم
نه شأن و شخصیتشو این جور جاها ندید
خودشو خفن ترین جاها دید و تهشم بهش رسید?
درود بر شما،
تحلیل فیلم زیبا و اثر گذار « در جستجوی خوشبختی » با بهره گیری از دیدگاههای روانشناسی یکی از گسترده ترین تحلیل هایی بود که در مورد این فیلم خواندم. و از خواندن آن بسیار لذت بردم.
سپاسگزارم که تحلیل فیلم را با نکات دانش روانشناسی آمیخته کردید و آنرا بسیار روان و درخور فهم همگان بیان کردید.
با سپاس
ممنون بابت تحلیل فیلم خیلی تاثیرگذار بود و توی درک بیشتر فیلم کمکم کرد با آرزوی موفقیت برای شما
نقد بسیار زیبایی بود لذت بردم ممنون از شما
این فیلم را حداقل ده بار دیده ام و شباهت زیادی به زندگی خود داره
و در راه رسیدن به قسمت آخر این فیلم هستم
شاید باورتون نشه ولی هم دستشویی خوابیدم هم پارک هم توی شهر غریب کسی منو پناه داده به خانه اش هم دست فروشی هم خیلی چیزای دیگه و من هر بار با دیدنش فقط اشک میریزم و انرژی مضاعفی میگیرم
امیدوارم هر جا هستید بی خیال اهدافتون نشید
امیدوارم هر چی زودتر به اهدافتون برسین
این فیلم بسیار خوش ساخت است همه ما در زندگی باچنین ناکامی هایی مواجه شدیم و میتوانیم همراه ویل اسمیت در تمام شرایط باشیم بازی بی نظیر او وپسرش دراین فیلم مثال زدنی ست ولحظاتی که مدام ویل امتحان میشود توسط کارفرماهایش از راهنما تا مدیران ارشد وشخصیت وارسته وعزت نفس بالایش هنگام همراهی با اون مرد ثروتمند وقرارگرفتن در جایگاه وی ای پی و نگاه های مثال زدنی ویل اسمیت که گویاتر از هر دیالوگی ست،
نقدتون بسیار درست و هوشمندانه بود سپاسگزارم
خیلی ممنون از اینکه نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتین. باعث خوشحالیه منه که تحلیلم مورد پسندتون واقع شده
این فیلم از معدود فیلمای اثر گذار است و نقد شما هم بسیار دقیق بود.
ممنون از توجهتون
سپاس گزارم
ممنون از توجه شما
ممنون از نقد زیباتون
خیلی ممنون از شما که نظرتون رو به اشتراک گذاشتین
به نظر من که فوق العاده س
ممنون از توجهتون